دربارهی شباهت احتمالی شگردهای کتابهای دوستانم با خودم
یکی دو روز پیش متنی در فیسبوک از دوستی نادیده دربارهی رمان خودم "سپیدتر از استخوان". ایشان در میانههای مطلبشان و در پرانتزی نکتهیی گفته بودند دربارهی شباهت تکنیکی رمانهایی که در کارگاههای من نوشته شدهاند، با کارهای خودِ من؛ شیوهیی که ایشان احتمالاً به تسامح آن را "واگویههای ذهنی" خواندهاند. این یادداشت را که به صورت کامنت در پای مطلب ایشان نوشتم و در صفحهی خودم در فیسبوک هم بازنشر کردم، این جا میگذارم، چون اینطور نظرات دفعهی اول نیست که گفته میشود و این موضوع (گرچه شاید برای دوستانی که به خصوص در کارگاهها شرکت میکنند و بیشتر درگیر کارهای جمعی نوشتن هستند، عجیب به نظر برسد) اصلاً شاید احتیاج به توضیحات و حتا کاویدنهایی داشته باشد. به هر حال این همان مطلب است و فقط من نام ایشان را (چون دیگر مطلب صرفاً خطاب به ایشان نیست) حذف کردهام. برای خواندن یادداشت اصلی هم میتوانید به اینجا رجوع کنید.
آقای {...} عزیز، بنا نبوده و نیست که من و ماها جواب مطالبی که دربارهی کتابهامان نوشته می شود، بدهیم. این هم طبعاً جواب نوشتهی شما دربارهی کتاب من نیست. چون متن شما کاملاً با لحنی معقول و منطقی نوشته شده بود، حیفم آمد چیزی نگویم دربارهی همان یک عبارتی که در پرانتز گذاشتهاید و مربوط است به رمانهای دوستانی که در کارگاههایی و به شکلی جمعی و البته زیر نظر من، نوشته شدهاند. پس این را می توانید یک نظر و از باب گفتوگو تلقی کنید و نه چیزی دیگر. اما چیزی که شما حتماً بیغرض و شاید فقط برای توصیف کار و روش کتابهای دوستان من نوشتهاید، میتواند نه فقط برخورنده و توهینآمیز تلقی شود، که حتا منجر به مشوشکردن فضای نقد و گفتوگو دربارهی کتابها هم بشود (چنان که نوشتههای مشابه کم یا زیاد شدهاند)، چرا که این به سادهگی و به خونسردی تکثیری خواندن کتابهای این دوستان (و البته دوستان دیگری که در کارگاههای آقای شهسواری رمانشان را نوشتهاند)، از یک طرف به معنای نادیدهگرفتن تلاشهای اغلب چند ماهه و گاهی بیش از یک سال این دوستان است، و از طرف دیگر انکار یادگیری تکنیکها و همینطور امکان کار جمعی بر روی داستانها، با مشورتدادن به نویسنده. اتفاقی که در جاهای دیگری از دنیا و به شکل همین برگزاری کارگاه و یا توسط ویراستار نشر انجام میشود. تقلیلدادن کار و تلاش این دوستان برای نوشتن داستانی بهتر و با عیبهای کمتر، با حضور در کارگاهها، بیشتر از هر چیز انکار فردیت ناگزیر نویسنده است در نوشتن رمان. نادیدهگرفتن این نکته است که هیچ رمانی در تقلید و با تکثیر نه فقط کار خوبی نخواهد بود، که کار متوسطی هم نمی تواند بشود. نادیدهگرفتن این نکتهی بدیهی است که خلاقیت نوشتن قابل انتقال نیست، و اگر هر مقدار خلاقیت در هر داستانی هست، فقط و فقط از آن خود آن نویسنده است و مشورتها و تذکرهای تکنیکی، فقط کار علامت راهنما را در رانندهگی بازی میکنند و نه بیشتر. دیگر این که آن چه شما از آن به عنوان واگویههای ذهنی اسم بردهاید و آن را یکجور تکنیک شخصی من قلمداد کردهاید، گرچه میتواند باعث خوشحالی من شود، اما واقعیت این است که این عنوان کلی به شکل تکنیکهای متفاوتی در بسیاری از رمانهای ایرانی و خارجی که درونیات ذهنی شخصیتهاشان را میکاوند، به کار میرود، که اتفاقا در چند کار من (و نه همهشان) به شکل گفتار مستقیم آزاد بیشتر بروز پیدا کرده است (برای توضیح بیشتر لطفا به مقالات دکتر پاینده و دکتر نجومیان رجوع کنید). و این چیزی است که یادم نمیآید در کار این دوستان دیده باشید {یا باشم}. اما حتما آن را در دیگر داستاننویسان ایرانی و بعضا خارجی حتما دیده اید. به تصریح بگویم که بخش مهمی از داستان های مدرن ذهنی از انواعی از همین به قول شما واگویههای ذهنی استفاده کردهاند، از کارهای فاکنر و جویس و وولف گرفته تا هاینریش بل (در عقاید یک دلقک) و رومن گاری (در خداحافظ گاری کوپر) و حتا به شکل واگویههایی با مخاطب در سلینجر (مثلا همان ناطور دشت). پس اگر این مقدمات را بپذیرید، این واگویههای ذهنی نه خاص کارهای من است و نه تقلید یا تکثیرشده در کارهای بعضی از دوستان من، بلکه فقط رویکردی تکنیکی است که به طور طبیعی بسیاری از نویسندهگان با گرایشهای مدرن و در داستانهای ذهنیشان به کار میگیرند. با همهی اینها، این هم شاید گفتنی باشد که احتمالاً شما برای حرفهاتان به یکی دو کار استناد کردهاید، و اگر میدانستید که چیزی حدود پنجاه رمان در کارگاههای من نوشته شده و در همه سطحی و با همه نوع موضوع و تکنیکی، و حدود احتمالاً بیست و پنج تای آن ها منتشر شده (واقعا عدد حتا نسبتا دقیقی هم از آن ها ندارم) که اغلبشان بسیار با هم متفاوتاند، این طور نتیجهگیری نمیکردید. نمیدانم این حرفها چه قدر میتواند روشنگر باشد و سوتفاهم ها را کمتر کند یا بیشتر، اما چون نمیتوانم و درست نیست که من بگویم چه کتابهایی در کارگاه من نوشته شده (این را اگر نویسندههاشان دوست داشته باشند بگویند، گفتهاند، یا خواهند گفت) لااقل میتوانم ارجاعتان بدهم به همان چندتایی که در نشر چشمه و زیر نظر من منتشر شده، تا شاید توجه به تکنیکهای آنها، نشان بدهد که چه قدر با هم متفاوتاند. گرچه آن چه کتابها را از هم متمایز میکند، نه تکنیک و شیوههای نوشتنشان، که نگاه نویسندههاشان است، به نظر من. باقی بقای شما.