گفت‌وگو درباره‌ی ادبیات سال ۹۵

این گفت‌وگو امروز (۱۳ فروردین ۹۶) در ایسنا منتشر شده است:

ارزیابی حسین سناپور از ادبیات در سال ۹۵

حسین سناپور در ارزیابی وضعیت ادبیات در سال ۹۵ می‌گوید، کتاب‌خوانی بیش‌تر از گذشته در معرض تهدید است.

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا در ارزیابی خود از وضعیت ادبیات و کتاب در سال ۱۳۹۵ گفت: وضعیت ادبیات و به صورت خاص داستان‌نویسی در سال ۹۵ را باید به چند بخش تقسیم کرد و بعد به صورت مشخص درباره آن‌ها صحبت کرد. مثلاً درباره انتشار کتاب‌ها، تا جایی که من دیدم تعداد قابل توجهی کتاب، چه تألیفی و چه ترجمه، منتشر شد؛ یعنی از نظر انتشار سال خوبی داشتیم، اما استقبال مخاطبان از کتاب‌ها چندان قابل‌توجه نبود. آن‌طور که از  تیراژها برمی‌آید، و  برآورد از طریق آن، وضعیت کتاب‌خوانی چندان خوب نیست. به‌خصوص نسبت به جمعیت و تحصیل‌کرده‌های کشورمان. گرچه نسبت‌ به سال‌های گذشته در کل شاید بهتر شده باشد.

او در ادامه تاکید کرد: پایه‌های کتاب‌خوانی در کشور ما درست گذاشته نشده و مدرسه‌ها و خانواده‌ها فرزندان‌شان را به کتاب‌خوانی تشویق نمی‌کنند، در نتیجه عادت به کتاب‌خوانی در بچه‌ها به وجود نیامده و نمی‌آید. با پیدا شدن رسانه‌های اجتماعی، شبکه‌های ماهواره‌ای و... وضعیت کتاب‌خوانی، درحالی‌که ما از بچگی عادت به خواندن هم پیدا نمی‌کنیم، بیش از گذشته در معرض تهدید است.

سناپور درباره آن‌چه می‌تواند به برون‌رفت از این وضعیت کمک کند گفت:  منهای کارهای زیربنایی که برعهده‌ آموزش و پرورش و خانواده‌ها و بعد هم آموزش عالی است، تبلیغ کتاب‌ها می‌تواند کمک‌کننده باشد،‌ حالا چه از طریق نشریات و رسانه‌ها و چه برگزاری جوایز و هر شیوه‌ دیگری هم. فعلاً‌ ما جوایز قابل توجهی نداریم و تعداد آن‌ها بسیار کم است. جوایزی هم که وجود دارند، متاسفانه تأثیرگذاری چندانی بر مخاطب ندارند و درنتیجه نمی‌توانند تیراژ کتاب‌ها را بالا ببرند. همچنین  نشریات ادبیات‌مان هنوز به اندازه‌ای قوی نیستند که توجه مردم را به خواندن برخی از کتاب‌هایی که معرفی می‌کنند، جلب کنند.

این مدرس داستان‌نویسی افزود: رسانه‌های دولتی و حکومتی مانند تلویزیون هم، تا جایی که می‌دانم، بسیار به ادبیات امروزمان بی‌توجه هستند. مجموعه این عوامل باعث شده است وضعیت کتاب‌خوانی ما چیزی نباشد که از کشورمان، با این تعداد زیاد آدم باسواد و با تحصیلات دانشگاهی، انتظار می‌رود.

او خاطرنشان کرد: اگر وضعیت کتاب‌خوانی بهبود نیابد طبعا انتشار کتاب‌ها در چند سال آینده افت خواهد کرد و با  دلسرد شدن تعداد زیادی از نویسنده‌ها تعداد عناوین هم پایین خواهد آمد و باعث پایین آمدن تولید فرهنگی‌مان خواهد شد.

سناپور با اشاره به راه‌اندازی انجمن صنفی داستان‌نویسان استان تهران گفت: اگر انجمن صنفی داستان‌نویسان، که اواخر امسال کار ثبتش به انجام رسیده، راه‌اندازی شود و بتواند کارهایش را به درستی انجام دهد، حتماً می‌تواند برخی از مسائل داستان‌نویسان را مطرح کند و در جهت حل آن‌ها قدم بردارد. انجمن می‌تواند با راه‌اندازی جوایز، یا با همکاری آموزش و پرورش برای گسترش کتاب‌خوانی، و همین‌طور درخواست برقراری کپی‌رایت، در کنار نهادهای دیگر به وضعیت نویسندگان و کتاب‌خوانی ما کمک کند.

او با بیان این که تعداد عناوین ربط مستقیمی به کیفیت کتاب‌ها ندارد گفت: در همه جای دنیا کتاب‌ها اغلب متوسط‌ و حتا ضعیف هستند و تعداد کمی کتاب خوب وجود دارد. چه صد کتاب منتشر کنیم چه هزار تا درصد کتاب‌های متوسط همیشه بیش‌تر خواهد بود. پس این‌طور نیست که با بالارفتن کتاب‌ها کیفیت‌شان پایین آمده باشد. برعکس، در دراز مدت و با زیادشدن رقابت، این افزایش عناوین می‌تواند باعث جدی‌تر گرفته‌شدن نوشتن داستان‌ها و بهتر شدن سطح کتاب‌ها بشود. مشکلی که در حال حاضر وجود دارد،‌ نداشتن نقد کافی و علمی است و آدم‌های شناخته‌شده و معتبر کافی در این حوزه. در واقع نبود مراجعی در رسانه‌ها و مطبوعات که بتوانند کتاب‌های خوب را شناسایی کنند و آن‌هایی را که قابل خوانده شدن هستند  به خواننده معرفی کنند، مشکل فعلی کتاب‌خوانی ماست. وگرنه همین حالا هم کتاب‌های خوب و متنوعی در بازار کتاب منتشر می‌شود، اما در میان تعداد زیادی از کتاب‌ها گم می‌شوند، چون جوایز و منتقدان معتبر و کافی وجود ندارد که آن‌ها را به خواننده‌ها معرفی کند.

این نویسنده تصریح کرد:  اگر کتاب‌های بسیاری منتشر کنیم اما خواننده کتاب‌های خوب را نتواند پیدا کند وضعیت ما هیچ فرقی نخواهد کرد. مشکل نداشتن نقد و نظری است که بتواند کتاب خوب را به خواننده معرفی‌ کند تا خواننده بی‌جهت سرگردان نشود و در کتاب‌فروشی و از روی شانس کتاب را انتخاب نکند. زمانی که خواننده به کتاب‌فروشی می‌رود باید بداند چه کتابی‌ می‌خواهد و این دانستن از طریق  جوایز ادبی و یا نقد و نظری که باید وجود داشته باشد، حاصل می‌شود. اگر چنین مراجعی باشند که کتاب‌های خوب را معرفی کنند خواننده در میان انبوه کتاب‌ها سرگردان نخواهد شد و  احیاناً با انتخاب کتاب نامناسب سرخورده نخواهد شد.


سناپور تأکید کرد: مشکل ما نداشتن نقد و جایزه مناسب است، و در صورتی که این دو وجود داشته باشد کتاب‌های خوب از بقیه کتاب‌ها متمایز می‌شود، اما اکنون به قدر کافی قوی نیستند تا خواننده کتاب‌های خوب را بتواند پیدا کند. در نتیجه بین تعداد بالای کتاب‌ها سرگردان می‌شود، بعد شانسی کتاب را انتخاب می‌کند و این شانسی انتخاب کردن ممکن است  به سرخوردگی  او منجر شود و چه بسا دیگر به راحتی سراغ کتاب خریدن نرود.  

او یادآور شد: ما باید خوشحال باشیم که تعداد بسیاری کتاب بخصوص تألیفی در کشورمان منتشر می‌شود زیرا نشان‌دهنده تولید فرهنگی هستند، و طبعاً هرچه سطح‌شان بالاتر باشد، بیش‌تر مایه‌ خوشحالی است، اما خوش‌خیالی است اگر انتظار داشته باشیم اغلب کتاب‌هایی که منتشر می‌شوند، سطح کیفی بالایی داشته باشند. این خلاف وضعیت نشر همه جای جهان است.

این نویسنده درباره بهترین و بدترین خبری که در حوزه ادبیات و کتاب در سال ۹۵ شنیده است، اظهار کرد: خبر خیلی خاصی از این جهات در ذهنم نمانده. شاید درباره خبر بد باید بگویم که  کتاب {کلنل}محمود دولت‌آبادی امسال نیز مجوز نگرفت. بهترین خبر نیز  راه‌اندازی انجمن صنفی داستان‌نویسان استان‌ تهران،‌ و همین‌طور تعداد عناوین بالای کتاب‌های داستانی تالیفی بود.

او در ادامه کتاب‌هایی را نیز برای مطالعه پیشنهاد کرد: «سِفر سرگردانی» از سعید امین‌زاده، «خدایان شهری و اشباح پرسه‌زننده» از محمد زارعی و «همین امشب برگردیم» از پیمان اسماعیلی.

برای مشهورشدن سراغ ادبیات نیایید

چندی پیش صفحه‌ی ادب‌وهنر روزنامه‌ی اعتماد با موضوع دلایل گرایش جوانان به نویسنده‌گی و به‌خصوص انتظارات آنان از نتایج انتشار کارهاشان سؤال‌هایی را با من، ابوتراب خسروی و محمدحسن شهسواری مطرح کرد که دیروز (28 آذر 95) آن را با تیتر "برای مشهورشدن سراغ ادبیات نیایید" منتشر کرد. سؤال و جواب‌ها، به شیوه‌ی برخی گزارش‌ها، در لابه‌لای جمع‌بندی و نظرات مصاحبه‌کننده تنظیم‌ شده بود. فکر کردم بد نیست و به‌تر هم هست که سؤال‌ها و جواب‌های مربوط به خودم را در این‌جا هم بگذارم. برای خواندن کل گزارش به صفحه‌‌ی ادب‌وهنر روزنامه رجوع کنید (این‌جا).

س: به نظر می‌رسد نسل جدید نویسندگان در مقایسه با نسل قبلی صبوری کمتری برای موفق شدن دارند و دوست دارند خیلی زود قله‌ها را فتح کنند. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟ این وضعیت چه پیامدهایی برای آینده ادبیات و داستان‌نویسی ما خواهد داشت؟

ج: دوست‌داشتن فتح قله‌ها، و آن هم به سرعت، به خودی‌خود بد نیست. این آرزوی هر کسی است. منتها کسی پا به بی‌راهه گذاشته که خیال کند از طریق نوشتن می‌تواند مثل فوتبالیست‌ها یا هنرپیشه‌ها، یا کلا اهالی اغلب هنرها و مشاغل به شهرت و موفقیت دست پیدا کند. به نظر من چنین نویسنده‌گان بی‌خبر و متوهمی بسیار اندک‌اند. اغلب دوستان ما به حداقل‌ها راضی‌اند؛ به این که کتاب‌شان درست چاپ شود، درست پخش شود، و به نسبت همین شرایط بد نشر و کتاب‌خوانی، چند صدنفری بخوانند‌شان و دو سه نفری هم یادداشتی بر آن‌ها بنویسند. دندان طمع را نسبت به جوایز و فروش‌های بالا اغلب کنده‌اند و دور انداخته‌اند. مشکل این جاست که همین حداقل‌ها را هم پیدا نمی‌کنند، آن هم معمولاً بعد از ماه‌ها کار کردن روی یک مجموعه داستان یا رمان. درواقع منهای اقلیتی بسیار اندک و متوهم، بیش‌تر دوستان نویسنده توقعات حداقلی دارند و همین حداقل‌ها هم برآورده نمی‌شود. مهم‌ترین دلیلش هم این است که جامعه‌ی ما کتاب‌خوان نیست و به نسبت جمعیت و تحصیل‌کرده‌هامان، کتاب‌خوان‌ها بسیار کم‌اند. در ترکیه که کشوری است با وضعیت فرهنگی/اجتماعی کم‌وبیش شبیه به ما، شماره‌گان چند صد هزارتایی برای نویسنده‌گان پرفروش‌شان چیز عجیبی نیست. در حالی که در ایران پرفروش‌ترین کتاب‌های این دو سه دهه، هنوز به فروش نیم میلیونی نرسیده و کتاب‌هایی که فروشی بالای صدهزار تا (و آن هم ظرف یکی دو دهه) پیداکرده باشند بسیار اندک‌اند و احتمالاً از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کنند. خلاصه این که، من می‌خواهم حق بدهم که دوستان نویسنده‌یی که چندین ماه از وقت‌شان را روی کتابی گذاشته‌اند و احیاناً و بعد از مدت‌ها انتظار و دونده‌گی، آن را در نشر معتبری چاپ کرده‌اند، انتظار جایزه و نقدهای متعدد و ترجمه و غیره که نه، فقط انتظار فروش سه چهار هزار تایی و سه چهار یادداشت و نقد داشته باشند. به نظرم توهم چند نفر معدود را نباید به حساب ده‌ها و بلکه صدها نویسنده‌یی گذاشت که در این وانفسا از زنده‌گی و وقت و همه چیزشان می‌زنند تا کاری بکنند متفاوت از همه‌ی دزدی‌ها و فرصت‌طلبی‌ها و موفقیت به دست آمده از پابرسر دیگران گذاشتن‌ها؛ چیزی که در جامعه‌مان بسیار شاهدش هستیم. فقط دوستان نویسنده‌ی ما باید متوجه باشند که در داستان‌نویسی دیگران نه فقط دشمن نیستند، که رقیب هم نیستند. موفقیت هر کسی موفقیت جمعی است. فروش بالای هر کتابی به نفع فروش کتاب‌های دیگر هم هست. اشکالی اگر هست و کمبودی، در کتاب‌خوانی جامعه‌ی ماست و باید به هر نحو شده و از راه‌های متعدد، فکری برای آن کرد.

 س: نقش فضای مجازی را در این زمینه چگونه ارزیابی می‌کنید؟ برخی معتقدند از آنجا که افراد در این فضا خیلی زود نتیجه‌ی نوشته خود را با تایید یا همان لایک مخاطبان می‌گیرند، توقع دارند بعد از نوشتن کتاب نیز به همان سرعت با اقبال مخاطبان رو به رو شوند. شما در این زمینه چه دیدگاهی دارید؟

ج: نویسنده‌ها هم مثل دیگر صنوف، و شاید بیش‌تر از آن‌ها، جمع بسیار بزرگ و متنوعی هستند که به این ساده‌گی اصلاً نمی‌شود زیر یک خصلت و تیپ دسته‌بندی‌شان کرد. به هرحال و حتا با فرض این که چند نفر آدم متوهم هم در آن‌ها باشد، باز هم جواب من به سؤال‌تان منفی است. من فکر می‌کنم اغلب دوستان نویسنده‌ی ما، یا تقریباً همه‌شان، فهیم‌تر و آگاه‌تر از آن هستند که این‌قدر ساده‌اندیش باشند. آن لایک‌های مجازی  می‌توانند باعث خیلی چیزها شوند، از جمله این که هر کسی تا حدودی آن رضایت خاطری را که از جامعه‌اش انتظار دارد به دست بیاورد و پس وقتی نویسنده‌یی کتابش چاپ شد، دیگر چنان عطشی برای لایک‌ گرفتن نداشته باشد. فضای مجازی شاید انواع تاثیرات دیگر را هم روی نویسنده‌ها و بقیه‌ی آدم‌ها بگذارد. به نظرم نمی‌شود به این ساده‌گی این طور مسائل را فرموله کرد. همه‌ی ما می‌دانیم که مشکلاتی جدی در وضعیت کتاب‌خوانی و نشرمان هست، و در پی یافتن مقصر، داریم این وسط اتفاقاً یقه‌ی کسی را می‌گیریم که بیش‌تر از همه زحمت می‌کشد و کم‌تر از همه هم قدر می‌بیند. نمی‌بینیم که شرایط فرهنگی و مسئولین فرهنگی در تمام این سال‌ها آدم‌ها را به کتاب‌نخواندن سوق داده‌اند و آدم‌ها را به جای کسب معرفت و دانش پی مدرک و نمره فرستاده‌اند و خانواده‌‌هایی که فرزندشان را به کتاب‌خوانی تشویق کنند، استثناء هستند و اصولاً فرهنگ و کتاب دیگر چیزهایی دست‌وپاگیر شناخته می‌شوند و هیچ مایه‌ی مباهات کسی نیستند. مشکل ما این‌هاست؛ همین بلایی که سر فرهنگ آمده. کافی است به برنامه‌های تلویزیونی نگاه کنید و ببینید چه قدر برنامه‌ی خبری و گزارشی و تحلیلی برای انواع ورزش‌ها هست و چه‌قدر زمان به آن‌ها اختصاص می‌دهند و به نسبت آن‌ها چه‌قدر و با چه کیفیتی برای کتاب. این کاری بوده که با فرهنگ ما شده و به‌خصوص با کتاب‌خوانی ما. حالا ما چرا باید یقه‌ی نویسنده‌ها را بگیریم که در بدترین شرایط دارند عمرشان را پای کتاب‌هاشان می‌گذارند؟ چون از همه دَم‌دست‌تر کسی را پیدا نمی‌کنیم و بعد هم می‌توانیم با انداختن گناه کتاب‌نخوانی مردم به پای آن‌ها خودمان را راحت کنیم و خلاص.

 س: از سوی دیگر جوایز ادبی هم در کنار تمام ویژگی‌های مثبتی که دارند، گاه پیامدهایی منفی نیز به دنبال دارند. مثل اینکه گاهی ممکن است این انتظار در نویسندگان تازه کاری که برنده این جوایز هستند ایجاد شود که این موفقیت ادامه دار باشد و در مورد دیگر کتابهایشان نیز به سرعت تکرار شود و اگر چنین نشود، آن نویسنده دچار سرخوردگی می شود و ممکن است دچار احساساتی خصمانه شود. شما چقدر با این دیدگاه موافق هستید؟

ج: هیچ پدیده‌یی نیست که یک‌سره نتایج مثبت داشته باشد. جایزه‌های ادبی هم می‌توانند جنبه‌هایی منفی داشته باشند. اما اشتباه است اگر فکر کنیم جایزه‌ی ادبی فقط برای تقدیر از یک نویسنده به راه افتاده و حالا پس اگر آن نویسنده و چندتایی مثل او تاثیر بد گرفتند از جایزه، پس نبودنش به‌تر از بودنش. نه، این طور نیست. جایزه‌ی ادبی در درجه‌ی اول برای جلب‌توجه خواننده‌گان است به یک یا چند کتاب (که برنده یا نامزد جایزه می‌شوند)، و از آن مهم‌تر برای نشان‌دادن این که اصولاً کتاب چیزِ مهمی است و بدون کتاب‌خواندن هیچ ملتی به هیچ کجا نمی‌رسد، مگر به ناکجاآباد. پس اگر نویسنده‌یی هم با جایزه متوهم شد، این مشکل خودش است و خودش صدمه می‌بیند. درعوض بسیاری از آحاد جامعه متوجه یک فعالیت فکری و فرهنگی می‌شوند و می‌فهمند که از نظر چهره‌های فرهنگی یک کشور کتاب اصولاً چیز مهمی است و نمی‌شود به آن بی‌اعتنا بود؛ چنان که الان جامعه‌مان نسبت به کتاب بی‌اعتناست و هیچ ارجی برای نه خواندن و نه نوشتن آن قائل نیست.

 

سال عجیب رمان

نمی‌دانم کسی به نامزدهای رمان‌های سال 93 در جوایز مختلف توجهی کرده یا نه، اما یکی دو روز پیش که نامزدهای جایزه‌ی هفت اقلیم معرفی شدند، به یاد اسامی نامزدهایی جوایز قبلی همین سال افتادم که به جز (گمانم) سه کتاب بقیه‌شان در جوایز دیگر نبودند. رفتم گشتم و نامزدهای رمان سال 93 را در جوایز مختلف (تا آن جا که خبر داشتم و یادم بود) پیدا کردم و این جا جمع‌شان کردم. ابتدا این اسامی را ببینید تا شاید بشود درباره‌ی این سال سؤال‌ یا نکته‌هایی را طرح کرد:

نامزدهای جایزه‌ی هفت اقلیم: بوی برف (شهلا شهابیان)، تاول (مهدی افروزمنش)، تجریش (زکریا قائمی)، طلابازی (امیرحسین شربیانی)، من و اتاق‌های زیر شیروانی (طاهره علوی).

نامزدهای ماقبل نهایی جایزه‌ی اکنون: پاییز فصل آخر سال است (نسیم مرعشی)، تاول (مهدی افروزمنش)، تو در قاهره خواهی مرد (حمیدرضا صدر)، جناب آقای شاهپور گرایلی همراه با خانواده (فرهاد بابایی)، دود (حسین سناپور)، دیوار (علیرضا غلامی)، سارق چیزهای بی‌ارزش (پیام ناصر)، سین مثل سودابه (کاوه میرعباسی)، گهواره‌ی مردگان (مهدی بهرامی)، من و اتاق‌های زیر شیروانی (طاهره علوی).

نامزدهای جایزه‌ی شهید حبیب غنی‌پور: آلما (میثم نبی‌)، انجمن نکبت‌زده‌ها (سلمان امین)، دود (حسین سناپور)، پنج‌شنبه‌های فیروزه‌ای (سارا عرفانی)، دزده‌کشی (فریبا منتظرظهور).

نامزدهای جایزه‌ی جلال آل‌احمد: دختر لوطی (شهریار عباسی)، پاییز فصل آخر سال است (نسیم مرعشی)، در خواب دویدن (مریم حاجیلو)، عاشقی به سبک ون‌گوگ (محمدرضا شرفی خبوشان)، یاشماق (نادر ساعی‌ور).

حتماً خبر دارید که جایزه‌ی اکنون نتوانست پنج نامزد نهایی‌اش را معرفی کند و با معرفی همین ده نامزد به کارش خاتمه دادند، اما غریب این که در این ده نامزد هم، جز در دو نام، اشتراکی با باقی جایزه‌ها ندارد. شاید حتا بشود گفت، اگر جایزه‌های دیگر هم هر کدام ده نامزد معرفی می‌کردند، باز اشتراک‌شان چندان نمی‌بود. به جز این، من خودم هم اگر جایی داور بودم، حتماً چند نام دیگر داشتم که به این نام‌ها اضافه کنم. اما این همه تشتت آراء از کجا آمده؟ این سؤالی است که دست‌کم ارزش طرح‌کردن دارد، گرچه حتماً هر کس ممکن است جوابی به آن بدهد. اما بگذارید چند احتمالی را که به نظرم می‌رسد طرح کنم:

یکی این که، رمان یا رمان‌های برجسته‌یی وجود نداشته و داوران هر جایزه از میان کارهای متوسط یا نسبتاً خوب، تعدادی را برگزیده‌اند. دوم این که، سلایق و یا درک داوران از رمان به شدت با هم تفاوت دارد و از این تفاوت، ناگزیر، تفاوت در برگزیده‌گان حاصل می‌شود. سوم، می‌تواند هر دوی این‌ها توأمان باشد. من گزینه‌ی دیگری به ذهنم نمی‌رسد و به نظرم ناگزیریم به همین احتمالات فکر کنیم (پیش‌تر اما این را هم بگویم، که من نمی‌دانم آیا داوران هر کدام از این جوایز آیا مجبور بوده‌اند پنج رمان را به عنوان نامزد برگزینند یا نه. یعنی اگر مجبور نبودند، مثلاً سه یا چهار کار را معرفی می‌کردند؟ چون اگر این طور باشد، به معنای این است که از نظرشان بعضی از این کارها خوب نبوده‌اند و فقط برای رعایت مقررات پنج رمان را نامزد کرده‌اند. چون از این موضوع باخبر نیستم، فعلاً این طور فرض می‌کنم که مجبور نبوده‌اند و از نظرشان دست‌کم پنج رمان شایسته‌ی نامزدشدن بوده‌اند).

نکته‌ی مهم برای من این است که هر کدام از احتمالات بالا را که درست بدانیم، درنهایت معنایی جز تکثر در داستان‌نویسی ما ندارد. یعنی اگر فرض کنیم که این کارها همه‌گی متوسط یا نسبتاً خوب بوده‌اند، به هر حال معناش این است که متوسط رمان‌نویسی ما آن‌قدر هست که چهار جایزه نمی‌توانند روی مثلا حتا ده نام توافق کنند و در معرفی نامزدهاشان به بیش از بیست نام می‌رسند. همان طور که گفتم، اگر من هم داور بودم، چند نام دیگر به همین‌ها اضافه می‌کردم. به احتمال زیاد کسانی دیگر هم اگر داور بودند، باز تعداد این اسامی بیش از این می‌شد و شاید به سی نام هم می‌رسید. نتیجه‌گیری من از این پراکنده‌گی شدید نامزدهای جوایز چیزی جز این نیست که دست‌کم رمان‌نویسی ما (و به گمانم داستان کوتاه‌نویسی‌مان هم) چنان از نظر موضوعی و شیوه‌های نوشتن متنوع و متکثر شده که چاره‌یی هم جز این نیست که جایزه‌هایی با روی‌کردهای مختلف، و یا داورانی با دانش و سلیقه‌های متفاوت، کارهای متفاوتی را برگزینند که حتماً خواننده‌گان متفاوتی هم خواهند داشت (به گواهی رمان‌های چاپ‌نشده‌یی که خواند‌ه‌ام، می‌توانم بگویم که این تنوع و تکثر در آینده بیش‌تر هم خواهد شد).

اما حتا اگر فرض را بر فقط تفاوت دانش و سلیقه‌ی داوران هم بگذاریم، باز به نظرم به همان نتیجه می‌رسیم؛ به این که، داوران این جوایز هم (که لابد برای هر جایزه‌یی اعتبار کافی داشته‌اند که داورشان شده‌اند) روی دیگر این سکه هستند. یعنی اگر داستان‌نویسی‌مان متکثر شده، نویسنده‌گان و داورانش هم شده‌اند. چون این دو که نمی‌توانند از هم جدا باشند.

می‌دانم حتماً بعضی مخالف این حرف‌ها هستند و از این پراکنده‌گی نه تکثر و تنوع، که فقط متوسط بودن را نتیجه می‌گیرند. این را حتماً و فقط می‌شود با بررسی تعداد زیادی از همین آثار (مثلاً همین نامزدها) نشان داد که چه‌قدر واقعاً از نظر موضوعی و نوعی با هم متفاوت‌اند. متاسفانه من چون اغلب این کارها را نخوانده‌ام (و تا وقتی نخوانده‌ام)، نمی‌توانم این تنوع را نشان بدهم، گرچه به خاطر رمان‌های چاپ‌شده و نشده‌ی دیگری که خوانده‌ام، به آن اعتقاد دارم. اما می‌پذیرم که باید همین رمان‌های یک‌سال را کنار هم گذاشت تا بشود چنین نتیجه‌گیری‌یی کرد، و نه مثلاً رمان‌های چند سال را (که در آن صورت نشان‌دادن آن تنوع آسان است). البته نگاهی به تنوع نام برنده‌گان جوایز داستان کوتاه امسال یا سال‌های قبل هم (که می‌شود امیدوار بود نویسنده‌گان معروف سال‌های آینده باشند) شاید بتواند نشان بدهد که این تنوع فقط مختص کتاب‌ها و نویسنده‌گان صاحب‌کتاب نیست و احتمالاً در آینده هم باز اسامی بیش‌تری ظهور خواهند کرد.

حرف آخر: من در این جا به تنوع ناشران این آثار کاری نداشتم. به این هم کاری نداشتم که سال 93 سال خاصی بوده در نشر آثار داستانی، به خاطر رهاشدن تعداد زیادی از کتاب‌هایی که در دولت احمدی‌نژاد گرفتار سانسور مانده بودند و ممکن است این همه کتاب در سال‌های آینده منتشر نشوند. به داستان کوتاه‌نویسی‌مان هم کاری نداشتم (یک دلیلش این بود که بعضی از این جوایز فقط مختص رمان هستند، و دلیل دیگرش هم این که موضوع حرفم کوچک‌تر و متمرکزتر شود). این‌ها را علاقه‌مندان می‌توانند خودشان بررسی و مقایسه کنند، شاید نتایج جالبی هم از آن‌ها بگیرند. می‌دانم از همین مقایسه‌یی هم که من کردم، حتماً دیگران می‌توانند نتایج دیگری بگیرند، و چه به‌تر هم که این کار را بکنند تا مگر نگاه جامع‌تر و روشن‌تری بتوانیم بکنیم به وضعیت داستان‌نویسیِ امروزمان. اما با توجه به مقایسه و نتیجه‌گیری خودم، می‌توانم این را بگویم که داستان‌نویسی امروز ما بیش از هر زمانی به جوایز بیش‌تر، و البته معتبرتر، نیازمند است و همین‌طور به مجلات و بحث و نقد بیش‌تر، تا این همه رمان‌هایی که منتشر می‌شوند، و دست‌کم بخش مهمی از این آثار که نامزد شده‌اند، بدون نقد نمانند، که نقدنشدن همه را در توهم نگه می‌دارد، چه آن‌ها که فکر می‌کنند این آثار متوسط‌ یا حتا بی‌ارزش‌اند و باید فقط منتظر کتاب‌های درخشان از نویسنده‌گان درخشانی که حالا وجود ندارند و خواهند آمد، ماند، چه کسانی مثل من، که منتظر کارهای درخشان هستند، اما آن را در همین سیر و در میان آثار بعدی نویسنده‌گانِ همین کتاب‌های منتشر شده و نشده و آثار نامزد شده‌ و نشده، جست‌وجو می‌کنند.

پی نوشت: چند روز پیش نشستی با حضور سوسن شریعتی، احمد غلامی، و من برگزار شد با موضوع "آیا باید داستان ایرانی بخوانیم؟" در مؤسسه آپارتمان. سایت ادبیات اقلیت گزارشی از این جلسه تهیه کرده، که بی ربط با حرف هایی که این جا زدم، نیست. 

20 بهمن 94