معرفی خاکستر در خبرگزاری مهر

«خاکسترِ» حسین سناپور به بازار نشر رسید

رمان خاکستر حسین سناپور
شناسهٔ خبر: 4254877 - دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۵
رمان «خاکستر» نوشته حسین سناپور توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «خاکستر» نوشته حسین سناپور به‌تازگی و طی روزهای گذشته، توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، سیصد و سی و هشتمین عنوان «داستان فارسی» است که این ناشر چاپ می کند.

پیش از این کتاب‌های داستانی و مربوط به داستان‌نویسیِ «سپیدتر از استخوان»، «دود»، «با گارد باز»، «نیمه‌ غایب»، «لب بر تیغ»، «ویران می‌آیی»، «تودرتویی شگردها»، «شمایل تاریک کاخ‌ها»، «ده جستار داستان نویسی»، «سمت تاریک کلمات»، «جادوی داستان»، «یک شیوه برای داستان نویسی» و مجموعه شعرهای «مهلکه»، «آداب خداحافظی» و «خانه این تابستان» از سناپور توسط این ناشر به چاپ رسیده است. رمان «سپیدتر از استخوان» این نویسنده، فروردین سال ۹۵ راهی بازار نشر شد.

«خاکستر» درباره‌ی مدیر شرکتی بزرگ است با گذشته‌یی سیاسی که با خبر خودکشی زنی ـ که او را از خود و شرکتش طرد کرده بود ـ مجبور می‌شود گذشته‌ی خود، او و تمام روابط تودرتوی شرکت و شهرش را بازبینی کند تا خودش را در پرتو این اتفاقات بازبشناسد.

«خاکستر» رمانی است بر بستر روابط امروزی شهری، با همه‌ی خصوصیاتی که از آن می‌شناسیم؛ روابط تودرتو، پنهان‌کاری‌ها، آمیختن روابط شخصی و کاری، تغییرات مدام ظاهر شهر و آدم‌ها، بیرون‌آمدن از سایه‌ها و دوباره به سایه‌ها برگشتن آدم‌ها و روابط‌شان و غیره.

وقایع این رمان به موازات رمان «دود» اتفاق می‌افتند و بعضی از شخصیت‌های «دود» در آن دوباره دیده می‌شوند.

«خاکستر» هفتمین رمانی است که از حسین سناپور منتشر می‌شود.

در قسمتی از این رمان می خوانیم:

...خواهرش و مادرش همه چیز را می دانند. اما دیگر چه اهمیتی دارد؟ حالا که از دست رفته. حالا فقط دکتر رفتن و قرص خوردنش برام مانده. این فکر که از دست من واقعا فرار کرد، یا از دست این شرایط، که نمی توانست توش یک گروه، نمی دانم، راک و متال و از این چیزها داشته باشد و آلبوم بیرون بدهند و این کارها. گول که خودم را نمی زنم. پشتش نبودم. مانع واقعی اش من بودم، که می خواستم بچه ام درسش را بخواند و کسی بشود برای خودش ظاهرا، اما در واقع برای من.»

دیگر حتی به نقل حرفِ جلال هم احتیاج نیست که بگویم این هم یکی دیگر از نشانه های پایان است، که با دست خودت چیزی، کسی را که ساخته ای، نابود کنی. پسرت یا معشوقت را. حالا رفیقم با تمام هوشِ ذاتی اش و با تمامِ نفس هاش، این را می فهمد و من هم. چشم های جلال، دوخته به ناکجای سقفِ تختِ بالایی، در آن صورت شکسته یادم می آید که این را می گفت و به منِ نشسته کنارِ تختش، رو که می کرد، انگار تازه مرا می دید و لابد فکر می کرد چرا اصلا دارد به من این ها را می گوید. نمی دانست شاید که آن ها را رو به امروزِ من می گوید. امروز، که چشم های تمام شده رفیقم را می بینم و هنوز مانده تا بپذیرم که چنین رقت بار باشم.

«شده‌ای آدمی غصه خور فقط.»

«چه کار می توانم بکنم دیگر؟ یک عمر فکر کردم گرفتار حکومت ایم، حالا می بینم نه، اول گرفتار خودمان ایم و همین که خواسته‌ایم دور و برمان را مثلِ خودمان بکنیم. چه فرقی داریم با حکومت؟ ما هم که همان کار را با بچه های خودمان کردیم! ما که بدتریم! قدیم ها یک راه هایی برای خلاصی می دیدیم از دست حکومت. حالا اما نمی دانم از دست خودم به کجا فرار کنم دیگر.»

این کتاب با ۲۰۶ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.

پی‌نوشت: ترجیح دادم معرفی این کتاب از زبان دیگران باشد. همین.

انتشار "تودرتویی شگردها"

 

تازه‌ترین مجموعه مقاله‌ام با عنوان "تودرتویی شگردها" که شامل هشت مقاله درباره‌ی داستان‌نویسی 

است، در نشر چشمه منتشر شد. برای آن‌ها که پیش‌تر "ده جستار داستان‌نویسی" و "جادوهای داستان" را خوانده‌اند، این مجموعه هم آشناست و به نوعی در ادامه‌ی آن‌ها، اما برای آن‌ها که مجموعه‌های قبلی را نخوانده‌اند، شاید لازم است بگویم که شیوه‌ی من در این کتاب‌ها (و حتا در "یک شیوه برای رمان‌نویسی" هم) آموزش گام به گام و این که بگویم چه بکنید و چه نکنید، نیست. خودم داستان‌نویسی را با درست و دقیق خواندن‌ داستان‌ها، یا درواقع توجه بیش‌تر به شگرد‌هاشان، یاد گرفته‌ام، و حالا همان کار را هم در مقاله‌های آموزشی‌ام می‌کنم. یعنی در این مقاله‌ها هم من سعی می‌کنم، با استفاده از داستان‌هایی که اغلب معروف‌اند و گاهی حتا کلاسیک‌شده در نوع خود، نشان بدهم که این داستان‌ها چه‌طور شگرد یا شگرد‌هایی را به کار گرفته‌اند. تصور من این است که این شیوه‌ی به‌تری برای یادگیری است. حتا اگر کسی داستان‌نویسی را هم به این طریق یاد نگیرد، دست‌کم داستان‌خواندن را یاد خواهد گرفت. هم داستان‌ها را به‌تر خواهد فهمید و هم خواهد فهمید که به هر داستانی چه‌طور می‌شود وارد شد و چه انتظاری باید از آن داشت.

به هر حال عناوین این هشت مقاله این‌هاست: داستان کابوسی _ داستان جنایی؛ انگاره‌ی ماز _ نظرگاه: کارکردهای نامتعارف _ راوی هم‌چون نقاب _ کارکردهای دوم‌شخص _ داستان یعنی مواجهه _ قصه‌یی که نباید گفت _ سختی جذاب، آسانیِ دل‌کندنی.

مرتبط:

_ گفت‌وگو درباره ی تودرتویی شگردها / ایسنا

 

سپیدتر از استخوان

رمان "سپیدتر از استخوان" منتشر شد. این رمان را در سال 90 نوشته بودم و اما به خاطر وضعیت بسیار بد سانسور در دولت قبل ترجیح دادم نگه‌اش دارم و برای گرفتن مجوز به ارشاد ندهمش. البته ترجیح هم می‌دادم که ابتدا و پیش از آن رمان "دود" منتشر شود، که چند سالی پیش‌تر نوشته بودمش و گرفتار همان وضعیت سانسور شده و مانده بود.

سپیدتر از استخوان رمانی کوتاه است در کم‌تر از 120 صفحه، و آن را هم مثل کارهای دیگرم نشر چشمه منتشر کرده است. مشخصات فنی کتاب را این جا، در سایت نشر چشمه، می‌توانید بخوانید. موضوعش هم مربوط به همین زمان‌ها است و درگیری‌های یک پزشک جوان با خودش و با مسائل بیمارستانی که در آن کار می‌کند. تمام رمان هم از یک شب تا صبح بیش‌تر طول نمی‌کشد.

 

 

 

 

مرتبط:

نقد دکتر حسین پاینده بر "سپیدتر از استخوان" / وبلاگ دکتر پاینده

 _ یک یادداشت درباره ی "سپپیدتر از استخوان" و "مهلکه" / روزنامه ی شرق

گزارش جلسه "سپیدتر از استخوان" با حضور سوسن شریعتی و حسین بیات / سایت ادبیات اقلیت

یادداشت شیما بهره مند درباره ی وضعیت داستان نویسی امروز ایران و "سپیدتر از استخوان" / روزنامه شرق

_ یادداشت کورش شایسته درباره ی "سپیدتر از استخوان" / صفحه ی شخصی نویسنده در فیس بوک

_ سیاه تر از سپیدی/ نقد منیرالدین بیروتی / صفحه ی ادب و هنر روزنامه اعتماد

_ درباره ی سپیدتر از استخوان / نقد مصطفی بیان / سایت نویسنده

نقدی بر رمان «سپیدتر از استخوان» / راضیه فیض آبادی / سایت لیزنا

این هیولا تو را دوست دارد

"این هیولا تو را دوست دارد" نام اولین رمان لیلی مجیدی است که به تازه‌گی نشر چشمه منتشر کرده است. این رمان جزو معدود کارهایی است که در نشر چشمه زیر نظر من منتشر می‌شود (پیش از این هم دو رمان "کی از این چرخ و فلک پیاده می‌شوم" از گلرنگ رنجبر، و "شب شاه‌کشان" از علیرضا شهبازین در این مجموعه منتشر شده بود و بعد از این هم به مرور رمان‌های دیگری منتشر خواهد شد). می‌دانم که دوستان جوان بااستعداد در این سال‌ها زیاد بوده‌اند و هستند، که لیلی مجیدی هم حتما یکی از آن‌هاست، و باید امیدوار بود شرایط نشر _ و همه‌ی آن شرایطی هم که نشر وابسته به آن‌هاست _ بعد از این به‌تر از آنی باشد که تا حالا بوده، که آن وقت حتماً کارهای بزرگ‌تری از نسلی که مجیدی متعلق به آن است، خواهیم دید. "این هیولا تو را دوست دارد" هم رمان خوبی است که از خواندنش پشیمان نخواهید شد. درباره‌ی آن می‌توانید به این جا  (اطلاع رسانی خبرگزاری ایبنا) و این جا (صفحه معرفی کتاب نشر چشمه) رجوع کنید.