جوانکشی در ادبیات داستانی ایران
اگر شما هم مثل من درگیر یا لااقل علاقهمند به ادبیات امروز ایران باشید و اگر نه مدام، لااقل گهگاه سری به صفحات ادبی روزنامهها زده باشید و مجلات ادبی و فرهنگی را هم لااقل تورقی کرده باشید، حتماً دیدهاید که به بهانهی ۸۳ امین و ۷۵ امین و ۱۰۸ امین سال تولد یا مرگ فلان نویسنده و شاعر مطالبی چاپ شده است و لابد فکر کردهاید این نشریات چهقدر به شخصیتهای فرهنگی کشورشان ارج میگذارند که به هر بهانهیی آنها را مطرح میکنند. واقعیت اما تمام این نیست. این کارها بیشتر به بغض معاویه است تا حُب علی.
از آنطرف اگر چنان علاقهمندی باشید که در بالا گفتم، خوانندهی کتابهای ادبی هم حتماً هستید و حتماً گاهی سری به کتابفروشیها هم میزنید و دیدهاید که در این سالها چهقدر نام تازه به نویسندهگان کشورمان اضافه شده، که طبعاً اغلبشان هم جوان هستند. شاید از دیدن مدامِ کتابها و نویسندهگان تازه گیج هم شدهاید که کدام را میشود خواند و دنبال کرد. آنوقت طبیعی است که به روزنامهها رجوع کنید که ظاهراً باید منابع معتبری باشند در معرفی این کتابها و چهرهها و براتان توضیح بدهند اتفاقهایی را که در این عرصهها هم دارد مثل عرصههای دیگر اقتصادی و سیاسی و مانند اینها میافتد و انتظار داشته باشید همانطور که این روزنامهها و مجلات کموبیش شما را با اتفاقها و جریانات تازهی آن عرصهها آشنا میکنند، با مسائل حوزهی ادبیات هم آشنا کنند. اما دریغ! این نشریات همچنان به کار فرهنگنامهیی مشغولاند و چیزهایی را که باید در کتابها بخوانید در روزنامه و ماهنامه به شما عرضه میکنند و به بهانههای مرگ و تولد و مانند اینها زندهگی و آثار نویسندهگانی را به شما عرضه میکنند که اگر ذرهیی به این عرصهها علاقه داشتهاید، پیش از این بارها دربارهشان شنیدهاید و خواندهاید. اما نویسندهی آن مطالب لابد چون خودش مثل شما گیج و سردرگم است از این همه کتاب و نویسندهی جدید، درعین حال که میداند کارش شناخت همینها و نقد و بررسیشان و معرفیشان است، از کنارشان میگذرد و انکارشان میکند و حداکثر به چند بیوبیراه اکتفا میکند که بله، در نسلِ جوان هیچ نویسندهی قابلاعتنایی نیست (و لابد ارزش گفتن و بررسی هم ندارد که چرا نیست) و باید همچنان به سراغ مشاهیر برویم و صد بار دیگر همانها را مرور کنیم تا شاید این نسل هم پیر شود و چندتایی به فرهنگنامهها و ایوان مشاهیر راه پیدا کنند و آنوقت روزنامهها و چنین مجلاتی فرصت کنند بهشان توجه کنند و چیزی دربارهشان بگویند؛ کاری که در جوانی همین نویسندهگان مشهور امروزی هم کرده بودند.
فکر میکنم گلشیری میتوانست در سخنرانی شبهای گوته به جای موضوع جوانمرگی به موضوع جوانکشی در نثر معاصر فارسی بپردازد، چون وقتی یک اتفاق دربارهی اغلب نویسندهگانمان ـ از هدایت گرفته تا همهی آنها که گلشیری نام میبرد و نمیبرد ـ اتفاق میافتد، پیداست که علت در نویسندهها نیست و در جامعهیی است که آنها در آن زندهگی میکنند. همین هم هست که سالها بعد از این سخنرانی، در خودزندهگینامهاش خودش و این جامعه را به نهنگ و آبِ خُرد تشبیه میکند و شاید بی آنکه بخواهد تأییدی میگذارد بر جوانکشی در نثر معاصر فارسی و نه جوانمرگی.
۲۳ دی ۹۹
